دوشنبه، مهر ۲۵

آغاز یک سفر

من یک مهاجرم،نه یک فراری. ولی این دو تا هیچ فرقی با هم ندارن.هر دو از میهنشون به قصد زندگی بهتر کوچ کردن. مهم اینه که الان هر دو به یک اندازه غریبن.
در کشوری که من هستم به دلیل موقعیت جغرافیایی مملو از مهاجران و پناهندگانی است که سرگردان و بلاتکلیف هستند.سیاه ها،عرب ها،چینی ها و هندی ها و ایرانی ها.
خوشبختانه بیشترایرانی های مقیم اینجا یا مشغول تحصیلن و یا سرگرم کار. تعدادشون هم کم نیست،حداقل در این شهری که من هستم بیشتر از 50 نفرشون رو می شناسم و این تعداد خیلی کمتر از آمار واقعی ایرانی های مقیم این شهره
من یک مهاجرم،به انتخاب خودم.
سرزمینم را دوست دارم،شهرم،خانه ام،مردمم. ولی دولتم را نه.
در پاسخ پرسش آدمیزاد که می پرسید از کسی تنفر دارم یا نه گفتم:"از هیچ کس و هیچ چیز جز دولتم"
سیاسی نیستم،سیاست را نمی فهمم،فلسفه و حقوق را نمی دانم ولی ایمان دارم که از دولتم متنفرم.
من مهاجر تلخی هستم که تلخی ام را مدیون این دولتم.

۱ نظر:

  1. تلخِ کوشا خیلی بهتر از تلخِ گشاد هست... خوشحال باش که اولی هستی!

    پاسخحذف